سر به سجده گذاشتم ..تا که آمدی ...
دیدی ... دیدی باز دلم طاقت نیاورد و خودم آمدم پی ات ...دیدی نبض نفس های بنده آمده ام را در آغوش تنگ بودنت ...
خیال پریشان خاطرم را ز دوریت ...
لمس کردی ..؟
حس کردی ...
فهمیدی .. م ..؟
حال دلم خوب شده ...
دیگر بی تابی امانم را نمی برد ...
همین که باشی آرامم ...
آرامتر از همیشه ...
حالا همه ی آرزویم کنار تو بودن است ...
التماسم را از خدا نمی گیرم تا این آرزو شیرین شود به بودنت ..